روزی خنجری به دستم دادی و گفتی : اگر مرا دوست داری پس خودتو بکش .... من گفتم : اختیار مرگ از من نیست ... تو گفتی پس منو دوست نداری .... من برایش مردم ...ولی بعدش شنیدم که گفتی : اگر منو دوست داشتی میموندی
نازم به ناز کسی که ننازد به ناز خویش ما را به ناز ناز فروشان نیازی نیست
دستم را بگیر... دستم را تو بگیر .... التماس دستم را بپذیر...و درمانی باش پیش ازانکه بمیرم به عشق قسم نفس های اخرم است
قرار بود فقط بی قرار من باشی وروزهای مبادا کنار من باشی قرار بود که مهتاب من شوی نه فقط، شبی ستاره ی دنباله دار من باشی که هر ستاره ی دنباله دار رفتنی است گمان می کردم که ماندگار من باشی راستی چرا نماندی؟
دلم تنگ است این شبها، یقین دارم که می دانی صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی شدم از درد و تنهایی گلی پژمرده و غمگین ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته می رانی؟
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم شباهنگام
خوش به حال کسی که باهات قهر می کنه ، نازشو می کشی ! خوش به حال کسی که دلت براش تنگ می شه ... کاش ، کاش تو هم دلت برام تنگ می شد !!!
khoshbakht tarin pesar kasi ast ke avalin eshghe ye dokhtar bashe,va khoshbakhttarin dokhtar kasi ast ke akharin eshghe ye pesar bashe.........
هیچ وقت راز دلت یه کسی نگو وقتی خودت نمی تونی حفظش کنی چطور انتظار داری کس دیگه ای برات راز نگه دار باشه