هوش (intelligence):
به استعداد ِ استفاده
از تجارب و سازگاری موفقیت آمیز با اوضاع ِ تازه اصطلاحا ً هوش گفته می شود.
غالباً معیارهای معینی
نظیرِ توانایی حلِ مساله، استدلال، قدرتِ
حافظه و مانند آن را تعیین کننده ی هوش در هر فرهنگی می دانند. بری ( 1974) شدیدا
ً با این عقیده مخالف است. او طرفدارِ به اصطلاح نسبی گراییِ فرهنگی ست. از
دیدگاهِ نسبی گرایی فرهنگی، مفهوم هوش از فرهنگی به فرهنگ
دیگر متفاوت است. برای مثال استرنبرگ(Sternberg )
(1974) نشان داد که مهارت های هماهنگی در جوامعِ بدوی و نانویسا (preliterate ) برای زندگی این جوامع بسیار ضروری
به شمار می آیند و به عنوانِ معیاری برای سنجشِ میزان هوش و ذکاوتِ افراد بکارمی
رود. ( مثلا ً آن دسته از مهارت های حرکتی که برای تیراندازی با تیر و کمان لازم
است ). با این حال این مهارت ها برای اکثر مردمِ جوامع با سواد و پیشرفته تر هیچ
رابطه ای با هوش ندارند.
در فرهنگ های غربی، هوش و
ذکاوت را اغلب تواناییِ فرد در حلِ مسائلِ
دشوار و تفکرِ خلاق می دانند. در حالی که در بسیاری از فرهنگ های غیر غربی هوش و
ذکاوت تا حد زیادی تحتِ شرایطِ اجتماعی بررسی می شود. در این گونه فرهنگ ها میزانِ
نقش پذیریِ فرد در مسئولیت های اجتماعی، همکاری با دیگران و مهارت در ایجاد روابطِ
بینِ فردی به عنوانِ معیاری برای سنجشِ هوش و ذکاوت در نظر گرفته می شوند.
منابع:
اقتباس
از فرهنگ علوم رفتاری دکتر شعاری نژاد
اقتباس ازکتاب مبانی شناخت انسان – اثر مایکل آیزنک – ترجمه ی پاد – ویرایش اول 1387- ص 58
همچنین نگاه کنید به: نژادپرستی،
فاشیسم، تبعیض،سوگیری، تعصب، مشاهده، علم، عینیت، نسبی گرایی فرهنگی، تفکر، فرهنگ،
معیار، تجربه، سازگاری،